بعضی موقعا میگم ای کاش زودتر به همچین قرنطینه ای دچار میشدیم!یه ست اجباری توی خونه بدون حضور ویروس عزیز کرونا!کاش این فرصت برای فکر کردن به کارهام،انجام کارهایی که سالها واسشون وقت رزرو کرده بودم تا به زمان مناسب برسن،بعد کنکور،بعد این ترم،بعد تموم شدن دانشگاه،حالا بزار باشه بعد اینکه رفتم سر کار.و شروع کارهایی که همیشه از انجامشون.یجورایی میترسیدم،زودتر فراهم میشد.الان شاید بگید خیلی خودخواهی که جون کلی آدم به خطر افتادن و تو از انجام دادن کارات ذوق میکنی.باور کنید آرزومه به جای دامپزشک پزشک میبودم و میرفتم برای کمک.ولی کاری ازم برنمیاد.

به لطف یکی از بچه های خوب بیان،با یکی از بهترین استادای نویسندگی ایران آشنا شدم.که فکر میکنم دقیقا همون استادی بود که تصور میکردم ولی هیچوقت دنبالش نگشتم.به لطف ایشون یه برنامه منظم برای مطالعه و نوشتن و یادگیری خیلی از کارای جدید برای خودم درست کردم و هر روز دارم انجامش میدم.الان میفهمم که تموم این سالها خودمو گول میزدم که نویسنده ام در حالی که میترسیدم ببینم ایده ی خاصی برای نوشتن ندارم و کارهایی رو که شروع کردم نصفه نیمه ول کردم.

حالا در حالی که کمردرد گرفتم از پشت میز نشستن،در حالی که هم کلاسای دانشگاه رو میرم هم مینویسم هم میخونم باز هم احساس خستگی نمیکنم و بعد سالها شبا بدون فکر و خیال میخوابم.این برای من بزرگترین دستاورد سال جدید بود.

جدا ازین حرفا،الان که نشستم پشت سیستم،دارم به کاغذایی که زدم به دیوار نگاه میکنم.درست عین سالی که کنکور میدادم کلی کاغذ کوچولو زدم به دیوار.جمله های انگیزشی،لغت زبان،کلمه های جدید از کتابایی که میخونم و نقاشی هایی که کشیدم.دارم به خودم میگم چرا این همه سال برای انجام کاری که دوس داشتم تردید کردم؟چرا حتی تو دانشگاه با عشق درس نخوندم؟چرا واقعا انقدر میترسیدم و ناامید بودم؟همه این سوالا الان به نظر عجیب میاد.ولی یه زمانی عین واقعیت بود.چرا هر بار که خواستم یه کاری رو با عشق انجام بدم با حرف دیگران انقدرررر به شک و دودلی افتادم؟به همین خاطره که دلم میخواد تا زمانی که مجبورم این قرنطینگی رو تحمل کنم ازش استفاده کنم.

همه این ها باعث شد روی هدفم مطمئن تر بشم.همین استاد گرامی میگه میشه چند تا کار رو با هم انجام داد و توی همشون هم موفق شد.چه حرف قشنگی.تک بعدی بودن خیلی محدودکنندس.

اینم سایت ایشون این پایینه فکر نمیکردم تو ایران مدرسه نویسندگی داشته باشیم ولی انگاری یکی خوبشو داریم :)

مدرسه نویسندگی

وبلاگ شاهین کلانتری


مشخصات

آخرین جستجو ها